خیلی اتفاقی، به این نتیجه رسیدم که بی نهایت تنهام! 

از بین سه تا دوست صمیمیم، ارتباطم با بهرام به خاطر کنکورش به صفر رسیده. از دست مری ناراحتم چون بعد از فوت پدرش تا مدتها جواب پیام هام رو نداد. احساس میکنم میخواد بیش از حد ازم محافظت کنه و واقعا دوست داشتم تو غمش شریک باشم که خب نذاشت! بعد اون حس میکنم باید برم بمیرم با این روابطم!

نازنین از پایه خراب کرد. هر چند خیلی زور زدم نرینم به سفرمون و انصافا هم خوش گذشت، ولی نازنین از پایه خراب کرد. به خودم حق میدم نذارم دیگه روابطمون به شدت قبل صمیمی بشه. 

حالا این وسط موند فقط یکی. دلم تنگ شده و میخوام بهش پیام بدم. سامان میگه نکن ساجی جون. الان از سر تنهایی میخوای پناه ببری به این ادم ها! پناهنده شدن همیشه ضرر داشته ها! ببین نگا؟ جبران یه اشتباه به تکرار نکردنشه! نه اینکه هی ادامه بدی به امید روزای بهتر! ببین پس فردا دهنت سرویسه ها! از ما گفتن! نگا ساجی؟ انگار کن میخوای یه دیوار رو از اول بسازی ولی، خرابه ها و تیکه اجرهای دیوار قبلی هنوز کف زمینه. ببین نمیشه؟ ببین فقط اوار رو چند برابر میکنی. نکن دخترم. من خستم. از خودم حتی. خستم. دلم ادمایی رو میخواد که تموم نشن! نرن! بند نیان! توقع زیادیه. میدونم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پايگاه اطلاع رساني احياء الامر karait کلینیک دندانپزشکی نکو Edgar پاکسازی پوست و میکرودرمی،درمااف،پیله ابریشم -شماره تماس 09142809046 ماشين آلات راهسازي اوزیل موزیک روستای کلا آرشیو فیلم و سریال یوز دانلود